خوش آواز، دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین برای مثال نگه داشت بر طاق بستان سرای / یکی نامور بلبل خوش سرای (سعدی۱ - ۱۵۶) خوش خوٰان، خوش لحن، خوش نوا، خوش الحان، خوش گو، عالی آوازه،
خُوش آواز، دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین برای مِثال نگه داشت بر طاق بستان سَرای / یکی نامور بلبل خوش سرای (سعدی۱ - ۱۵۶) خُوش خوٰان، خُوش لَحن، خُوش نَوا، خُوش اَلحان، خُوش گو، عالی آوازه،
خلوتخانه. (ناظم الاطباء) : در چارسوی کون و مکان وحشت است خیز خلوتسرای انس جز از لامکان مجوی. خاقانی. در سور سر رسیده و دیده بچشم سر خلوتسرای قدمت بی چون و بی چرا. خاقانی. دیده ام خلوتسرای دوست در مهمان سراش تن طفیل و شاهددل میهمان آورده ام. خاقانی. ای که خلوتسرای قدر تو را چرخ چون حلقه از برون در است. ظهیرالدین فاریابی. وآنگه او را بمحرمی بسپرد تا بخلوتسرای دختربرد. نظامی. حریفان خلوتسرای الست به یک جرعه تا نغمۀ صور مست. سعدی. بحاجب در خلوتسرای خاص بگو فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست. حافظ. خلوت سرای اوست چون گرمابۀ زنان پر قال و قیل و ولوله و پرصدا شده. امیدی. رجوع به خلوتخانه شود، نهانخانه. مبال. (یادداشت بخط مؤلف)
خلوتخانه. (ناظم الاطباء) : در چارسوی کون و مکان وحشت است خیز خلوتسرای انس جز از لامکان مجوی. خاقانی. در سور سر رسیده و دیده بچشم سر خلوتسرای قدمت بی چون و بی چرا. خاقانی. دیده ام خلوتسرای دوست در مهمان سراش تن طفیل و شاهددل میهمان آورده ام. خاقانی. ای که خلوتسرای قدر تو را چرخ چون حلقه از برون در است. ظهیرالدین فاریابی. وآنگه او را بمحرمی بسپرد تا بخلوتسرای دختربرد. نظامی. حریفان خلوتسرای الست به یک جرعه تا نغمۀ صور مست. سعدی. بحاجب در خلوتسرای خاص بگو فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست. حافظ. خلوت سرای اوست چون گرمابۀ زنان پر قال و قیل و ولوله و پرصدا شده. امیدی. رجوع به خلوتخانه شود، نهانخانه. مبال. (یادداشت بخط مؤلف)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فومن. دارای 321 تن سکنه. آب آن از رود خانه ماسوله و محصول آن برنج و ابریشم و گردو و ذغال. شغل اهالی زراعت و کسب و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فومن. دارای 321 تن سکنه. آب آن از رود خانه ماسوله و محصول آن برنج و ابریشم و گردو و ذغال. شغل اهالی زراعت و کسب و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دولت سرای. خانه سعادت و دولت. سرای دولت. تعبیری ادب و احترام آمیز از کاخ شاهان. کوشک و بارگاه. (ناظم الاطباء). کاخ. قصر: خاصه در دولت سرایی کاندر او مدحت سرا تنگ سیم آید و زو بیرون شود با تنگ سیم. سوزنی. بیا ساقی آن آب حیوان گوار به دولت سرای سکندر سپار. نظامی. دورم به صورت از در دولت سرای تو لیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم. حافظ. ، دولت منزل. دولت خانه. در زبان ادب، تعبیری احترام آمیز از خانه کسی، دولت سراکجاست ؟ (یادداشت مؤلف)
دولت سرای. خانه سعادت و دولت. سرای دولت. تعبیری ادب و احترام آمیز از کاخ شاهان. کوشک و بارگاه. (ناظم الاطباء). کاخ. قصر: خاصه در دولت سرایی کاندر او مدحت سرا تنگ سیم آید و زو بیرون شود با تنگ سیم. سوزنی. بیا ساقی آن آب حیوان گوار به دولت سرای سکندر سپار. نظامی. دورم به صورت از در دولت سرای تو لیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم. حافظ. ، دولت منزل. دولت خانه. در زبان ادب، تعبیری احترام آمیز از خانه کسی، دولت سراکجاست ؟ (یادداشت مؤلف)